http://i8.tinypic.com/85bc5er.gif
در خلوت دل
تنها تو را می شناسم ...
نماز را برای خویش معنا می کنم و به زلالی آب می رسم . آن هنگام که به زلالی آب می رسم ، عشق را می شناسم و با شناختن عشق ، دوست را در دل می یابم .
با یافتنش دل را فرش قدومش می کنم و جز خاک پایش نمی شوم . به پاس محبت ها و مهربانی هایش ، نمازی می گذارم . وجود مقدسش را ارج می نهم و آبی تر از همیشه در نمازم معنی اش می کنم . صدای ساکتش را به گوش جان می شنوم و بودن پاکش را به آسانی حس می کنم . بانمازم به احساس می رسم و به او ...
حرفی ندارم ؛ همه ی حرف ها هم که شنیدنی نیست !
این جا هم که مجال دیدار نیست ?
باید سکوت کرد و همین ...
این روزها دلم سکوت می خواهد و من هم چه قدر سکوتم این روزها ...
هم چنان این جایم اما نه این جا !
سعی برای داشتن سرایی است که برای داشتنش باید سعی کرد ...
حرفی ندارم ؛ همه ی حرف ها هم که گفتنی نیست !